Sunday, July 21, 2013

یا امامزاده فیس بوک

یا امامزاده فیس بوک
اون قدیم ها که ما بچه بودیم اگر کسی مریض میشد و درد و مرض لاعلاج یا صعل العلاجی میگرفت یا دکترها جوابش میکردند یا مثل فیلمها دکترا میومدن و به خانواده بیمار میگفتن اگه تا فردا زنده موند دیگه حله وگرنه خوب مرده دیگه ، یا دیگه از ما کاری برنمیاد باید یه معجزه بشه ...
خوب مردم هم دخیل می بستن به ضریح امام رضا یا هر امام زاده ای که در نزدیکی بود مثل شاهچراغ یا حضرت معصومه ،یا همین باب الحوائج یا شمعی نذر میکردن و دو تا فقیروسیر میکردن ، یه بسته خرما میذاشتن دم مسجد یا دوره تو خیابون و دعا از مردم توی گذر طلب میکردن
اگه به نذر و حاجتشون رسیدن  که الحمدالله ، اگر هم نرسیدن به هر حال خواست خدا بود و امامزاده سرش شلوغ بود نوبت به طرف نرسید.
مادر کشتی گیره رفته بود شب امام زاده ، که یا صاحب چراغ پسرم فردا با پوریای ولی کشتی داره اونو سرشکسته اش نکن ، پوریای ولی هم که اینو شنید رگ جوانمردی جوادی یساریش گل کرد و باقیشو همه میدونن ...
این روزها در این صفحه فیس بوک چه چیزها که آدم نمیبنه ، از بچه مریض به سرم بسته شده تا بیمارهای سرطانی ، از زخمی های تصادفات رانندگی تا بیماری های مادرزادی لاعلاج و همه هم التماس دعا دارن اونم با فحش که :
هوی ی ی ی یارو اگه باسه سلامتی این مریض ما لایک نکنی آدم نیستی ، گاویییییییییییییییییییی ...
خوار مادر هر کی لایک نکنه ....
ایشالله سرخودتون بیاد اگه نکوبی لایکو ....
هر لایک یه دعا برای سلامتی خودتون و مریض ما ...
عمه گاوی که فقط به تعداد انگشتان دست دوست و آشنا داره توی فیس بوک روزی 5 – 6 تا از این خزعبلات دریافت میکنه موندم اونهایی که چند صدتا دوست و رفیق توی این فیس بوک دارن باید کار و زندگیشونو ول کنن هی لایک بزنن مبادا آه بیماران اونها رو بگیره ، بدبختی هر روز هم بیشتر میشه ...
من نمیدونم این فیس بوکه یا امام زاده است ... اون اوایل انقلاب سالهای  60 تا 68 که توی خیابونها گشت های کمیته معروف به ثارالله با ماشین های پاترول توی تهرون میچرخیدن یه روز اطراف خیابان آیزنهاور که همون آزادی باشه یه مرد کرد که شلوار کردی به تنش بود رو میگرن .
یکی توی ماشین نشسته و آماده فرار بود ، یکی دم ماشین با اسلحه آماده شلیک ، یکی از پشت سر مرد کرد ایستاده و آماده شلیک بود و یکی هم داشت می گشت ،
بازرسی کننده که همینطور بازرسی بدنی میکرد به کمر به پائین که میرسه لا پای مرد کرد از بیرون شلوار کردی دستش میخوره به معامله مرد کرد ، تعجب میکنه به همراهش میگه کلاشه ؟ کلاشه ؟ ( مخفف مسلسل کلاشنیکف) ، کرده میترسه میگه والله تا دیروز ک...ر بود الان اگر کلاشه من خبر ندارم ...
این فیس بوک هم تا دیروز صفحه اجتماعی فیس بوک بود اما الان مثل اینکه شده امازاده فیس بود ما خبر نداریم ، حالا تصور کنید این امازاده چند تایی معجزه هم بده دیگه ببین چی میشه همه جور درخواستی توش خواهد آمد ، مثلا:
نامه به حضرت مهدی میشه نامه به حضرت فیس بوک و بجای چاه جمکران فن پیج سولاخ فیس بوک درست میشه تا همه نامه هاشون رو اون تو بصورت پست بدون لایک بگذارن تا مخفی بمونه...
برای شفای بیماران از انواع و گونه های مختلف چند نوع فیس بوک مجزا باز میشه برای سرطانی ها ، برای ام اسی ها ، برای پیوند اعضاء ، برای اونهایی که بچه دار نمیشن (این سایت مستقیما به ... متصل و نیازمندان بصورت حضوری با حضرت فیس  بوک جهت دریافت معجزه و شفا تماس خواهند داشت )
ما نمیفهمیم این چیزا رو ، فقط میدونم خوردن حلوا خیلی بهتره تا اینکه بهش فکر کنیم و هی حلوا حلوا بگیم ...


No comments: