Sunday, December 13, 2015

هر چه بودم هر چه هستم بی خبر رفتم که رفتم

سلام من برگشتم
 
سال 2015 رو به پایان است و مدهاست سراغ این وبلاگ را نگرفته ام
نمیدانم خواننده ای داشت یا نداشته ، به هر حال فعالیتی هم نداشته
بزودی وبلاگ جدیدی باز خواهم کرد و بشما دوستداران اطلاع خواهم داد
در این وبلاگ در خصوص مسائل متفاوتی صحبت خواهم کرد
اما در دسته بندی های زیر قرار خواهد گرفت
 
- ادبیات ، شعر و هنر (فارسی و انگلیسی)
- طنز و هزل و فکاهی (فارسی و انگلیسی)
- صنعت کشتیرانی در جهان تازه ها ، تخصص (فارسی و انگلیسی)
- آی تی ، بانکهای اطلاعاتی (فارسی و انگلیسی)
ببینیم و تعریف کنیم
یا حق


Sunday, July 21, 2013

قاضی مرتضوی و شبکه اجتماعی فیس بوک

قاضی مرتضوی و شبکه اجتماعی فیس بوک
حالا که بحث به فیس بوک رسید چقدر خوبه که راجع به این پست های آمادگی جسمانی جهت قبول مسئولیت و پست قضاوت کمی صحبت کنیم.
همه دوستانی که البته ایرانی هستند و عضو شبکه اجتماعی فیس بوک حتما و حتما پست های عکس داری را دریافت کرده اند که دختر بچه یا پسر بچه و یا پیر زن و یا زنی جوان را با صورتی داغون و کتک خورده یا با سیگار سوزانده شده و به شکل های فجیع درد آورنده نشان داده و گفته که مثلا با پدر نامرد این بچه ، یا با این مردی که دست روی زنش بلند میکنه ، یا با پسری که با ننه فداکارش اینکارو میکنه چه باید کرد ؟
جالبترین نکته اینکه همه لایک میزنن ، یعنی دمش گرم خوب کاری کرد ، ما هم اینکارو دوست داریم و تائید می کنیم ... چون متاسفانه صفحه فیس بوک برای نشان دادن این گونه فجایع ساخته نشده ، بلکه برای گذاشتن عکس دسته جمعی که پارسال بهار رفته بودیم زیارت ساخته شده تا دوستان و اون دختر خوشگل و با محبت لایکش کنن ، یعنی ما هم هستیم ، بعد هم برای پیدا کردن خانه دوست که دیگه اینقدر راه نیافتی از این ده به اون ده و از این کوچه به اون کوچه تا سر کاج بلند که بپرسی تازه خانه دوست کجاست ؟ زرتی اسم رفیقتو تایپ میکنی ، مشخصات که هیچ آباء و اجدادشم برات میآره روی نقشه گوگل ارت خونه اشو هم میبینی و اگه دورغی بگه من توی اسپانیام میبینی زده الآن از تو کچه های اطراف مام حسین داره برای پست میذاره و خوب واسه همینه که فقط لایک داره و متاسفانه چون ایرانیزه نشده شیشکی ، هو یابو خودتی ، زرشششششک ، مالیدی... ، فک کردی خونه عمه اته ؟!!! ، اه اه چه لوس ، گوه زیادی نخور ، مردشی واسا سر کوچه ، و چند تا دیگه از این گزاره های مهم که ما ایرانیان عزیز و مهربان در مکالمات روزمره و محاوره هایمان استفاده میکنیم نداره ، واقعا حیف نیست بنظر شما ؟
تو رو خدا میبینید؟ الان داشتم چی میگفتم ؟ آها درس قضاوت از همین جا شروع میشه  ، یکی میگه بکشیدش ، یکی میگه بکنیدش ، یکی میگه جواب خدا رو کی میده ؟ من من کله گنده ...
مجموعه احکام قصاصی که برای پدر یا شوهر یا پسر فرضی در این پست ها  از طرف مردم دانا ، باهوش ، همه چیز تمام ، احساساتی ، رمانتیک ، شاعر ، نویسنده ، هنرمند و هنر دوست و هنر پرور و هنر پژوه ، مهربان ، عشقولانه صادر میشه ، شامل :
اعدام با اعمال شاقه ، مرگ بطریقه بولو بولو ، بولو بولو تا مرگ ، و البته فراوان فراوان کلمات قصار فحش های آبدار که نصار روح پر فتوح آن مرد فرضی خواهد شد.
والله وقتی این پست ها میاد و قضاوت این مردم احساساتی رو میخوانم تازه میفهمم چرا این مردم برای تماشای اعدام سه تا پسر جوان از نیمه شب رفتن توی صف ایستاده اند ، تازه به قاضی مرتضوی باید گفت بابا دمت گرم تو اگر حکم اعدام  دادی بعد از ده جلسه دادگاه و خواندن چهارتا دفاعیه و از این مزخرفات بود ، این مردم که با یه عکس حکم اعدام میدن شب هم براحتی میخوابند عین خیالشونم نیست ، بابا قاضی مرتضوی خیلی مخلصیم تو چه صبری داشتی تا حالا که کلی ها رو آزاد کردی ، خیلی ها رو به زندان محکوم کردی ، یه چند تایی رو هم بولو بولو اعدام کردی ، اگه این مردم جای تو بودن هر روز حمام خون توی این شهر و اون شهر راه افتاده بود .
رویت سفید قاضی مرتضوی ، سرتو بالا بگیر با مرام اصلا هم خجالت نکش که تو از همه دلرحم تری،  تو از همه این مردم مهربان موجود در فیس بوک مهربان تری خودت خبر نداری ، اینها آب ندیدن وگرنه همه شناگرهای قابلی هستن ، کلاس قضاوت نرفته همگی قاضی شارع اند ، جلاد و دژخیم هم هستن ، همه اشون دیکتاتورن خودشون خبر ندارن ، بقول اون روزنامه نگار افغانی در وجود همه ما یک احمدی نژاد نهفته است ، بعد از کودک درون چشممون به احمدی نژاد درون روشن ...
چاکریم ...


یا امامزاده فیس بوک

یا امامزاده فیس بوک
اون قدیم ها که ما بچه بودیم اگر کسی مریض میشد و درد و مرض لاعلاج یا صعل العلاجی میگرفت یا دکترها جوابش میکردند یا مثل فیلمها دکترا میومدن و به خانواده بیمار میگفتن اگه تا فردا زنده موند دیگه حله وگرنه خوب مرده دیگه ، یا دیگه از ما کاری برنمیاد باید یه معجزه بشه ...
خوب مردم هم دخیل می بستن به ضریح امام رضا یا هر امام زاده ای که در نزدیکی بود مثل شاهچراغ یا حضرت معصومه ،یا همین باب الحوائج یا شمعی نذر میکردن و دو تا فقیروسیر میکردن ، یه بسته خرما میذاشتن دم مسجد یا دوره تو خیابون و دعا از مردم توی گذر طلب میکردن
اگه به نذر و حاجتشون رسیدن  که الحمدالله ، اگر هم نرسیدن به هر حال خواست خدا بود و امامزاده سرش شلوغ بود نوبت به طرف نرسید.
مادر کشتی گیره رفته بود شب امام زاده ، که یا صاحب چراغ پسرم فردا با پوریای ولی کشتی داره اونو سرشکسته اش نکن ، پوریای ولی هم که اینو شنید رگ جوانمردی جوادی یساریش گل کرد و باقیشو همه میدونن ...
این روزها در این صفحه فیس بوک چه چیزها که آدم نمیبنه ، از بچه مریض به سرم بسته شده تا بیمارهای سرطانی ، از زخمی های تصادفات رانندگی تا بیماری های مادرزادی لاعلاج و همه هم التماس دعا دارن اونم با فحش که :
هوی ی ی ی یارو اگه باسه سلامتی این مریض ما لایک نکنی آدم نیستی ، گاویییییییییییییییییییی ...
خوار مادر هر کی لایک نکنه ....
ایشالله سرخودتون بیاد اگه نکوبی لایکو ....
هر لایک یه دعا برای سلامتی خودتون و مریض ما ...
عمه گاوی که فقط به تعداد انگشتان دست دوست و آشنا داره توی فیس بوک روزی 5 – 6 تا از این خزعبلات دریافت میکنه موندم اونهایی که چند صدتا دوست و رفیق توی این فیس بوک دارن باید کار و زندگیشونو ول کنن هی لایک بزنن مبادا آه بیماران اونها رو بگیره ، بدبختی هر روز هم بیشتر میشه ...
من نمیدونم این فیس بوکه یا امام زاده است ... اون اوایل انقلاب سالهای  60 تا 68 که توی خیابونها گشت های کمیته معروف به ثارالله با ماشین های پاترول توی تهرون میچرخیدن یه روز اطراف خیابان آیزنهاور که همون آزادی باشه یه مرد کرد که شلوار کردی به تنش بود رو میگرن .
یکی توی ماشین نشسته و آماده فرار بود ، یکی دم ماشین با اسلحه آماده شلیک ، یکی از پشت سر مرد کرد ایستاده و آماده شلیک بود و یکی هم داشت می گشت ،
بازرسی کننده که همینطور بازرسی بدنی میکرد به کمر به پائین که میرسه لا پای مرد کرد از بیرون شلوار کردی دستش میخوره به معامله مرد کرد ، تعجب میکنه به همراهش میگه کلاشه ؟ کلاشه ؟ ( مخفف مسلسل کلاشنیکف) ، کرده میترسه میگه والله تا دیروز ک...ر بود الان اگر کلاشه من خبر ندارم ...
این فیس بوک هم تا دیروز صفحه اجتماعی فیس بوک بود اما الان مثل اینکه شده امازاده فیس بود ما خبر نداریم ، حالا تصور کنید این امازاده چند تایی معجزه هم بده دیگه ببین چی میشه همه جور درخواستی توش خواهد آمد ، مثلا:
نامه به حضرت مهدی میشه نامه به حضرت فیس بوک و بجای چاه جمکران فن پیج سولاخ فیس بوک درست میشه تا همه نامه هاشون رو اون تو بصورت پست بدون لایک بگذارن تا مخفی بمونه...
برای شفای بیماران از انواع و گونه های مختلف چند نوع فیس بوک مجزا باز میشه برای سرطانی ها ، برای ام اسی ها ، برای پیوند اعضاء ، برای اونهایی که بچه دار نمیشن (این سایت مستقیما به ... متصل و نیازمندان بصورت حضوری با حضرت فیس  بوک جهت دریافت معجزه و شفا تماس خواهند داشت )
ما نمیفهمیم این چیزا رو ، فقط میدونم خوردن حلوا خیلی بهتره تا اینکه بهش فکر کنیم و هی حلوا حلوا بگیم ...


Saturday, July 13, 2013

سلام بر دوستان

سلام بر همه دوستان
بعد از مدتها تنبلی و کنار گذاشتن وبلاگ مجددا تصمیم گرفتم تا راه اندازی ش کنم و شروع به نوشتن کنم
امیدوارم بتوانم سلیقه خوانندگان را در این خصوص ...
با تشکر
عمه گاوی

Saturday, January 1, 2011

آشپزی آسان و بدون درد و خونریزی

از قدیم گفتن قاشق سازی کاری نداره
مشت میزنی توش گود میشه .... دومشو میکشی دراز میشه ...
آها یه چیز دیگه هم میگن :
چه مردی بود کز زنی کم بود .....
خوب در راستای تحقق دو ضرب المثل بالا که نقدا خدمتتان عرض شد امروز میخوام آشپزی یادتون بدم تا با طرز درست کردن جغور بغور فرانسوی آشنا بشین
غذا برای چهار نفر (البته اینکه چرا چهار نفر فکر میکنم در راستای شعار قدیمی فرزند کمتر زندگی بیشتر دو تا بچه بسته باشه)
نیم کیلو مرغ سعی کنید ران مرغ باشد و استخوانهاشو قبلا گرفته باشید و برای سگهای محله نگهدارید (چون گربه ها در تهران تبدیل به کالباس شدند)
یک عدد پیاز هر چقدر گنده تر باشه بهتره
ده گرم نمک (دو قاشق مرباخوری)
پنج گرم فلفل (یک قاشق مربا خوری)
پنج گرم زردچوبه (یک قاشق مربا خوری)
ده گرم ادویه هندی یا پودر کاری (دو قاشق مربا خوری) اگر هم نبود اصلا مهم نیست
دو قاشق بزرگ غذا خوری سر پر رب گوجه (اونهایی که دوست ندارن میتونن نریزن)
سه پیمانه برنج
پیاز را کاملا خورد کرده و سپس پیاز خورد شده را با نمک و فلفل و زردچوبه و پودر کاری و مرغ را داخل قابلمه گذاشته آب به آن اضافه میکنید بطوریکه سطح مرغ را به انازه کمی بپوشاند ، سپس رب را اضافه کرده و هم میزنید و روی اجاق با شعله زیاد میگذارید و اجازه میدهید که خوب بپزد
در طول پخت مرتبا و هر ده الی پانزده دقیقه با آن سر زده و آنرا هم میزنید ، وقتی آب داخل قابلمه رو به کاهش تقریبا 50% گذاشت شعله را ملایم و سپس شعله را کم میکنید
حال برنج شسته شده و نمک زده را که به مدت یک الی دو ساعت خیسانده اید باید به روش پخت دمی آماده کنیم
نصف قابلمه آب ریخته روی اجاق گذاشته تا آب بجوش بیاید ، سپس آب برنج را دور ریخته و خود برنج را داخل قابلمه آب جوش خالی میکنیم ، دقت کنید که شعله اجاق زیاد باشد ، مدتی صبر کرده (حدودا پنج دقیقه) و سپس برنج را هم میزنید این کار را هر دو الی سه دقیقه تکرار میکنید ، وقتی که سطح برنج بالا آمد و برنج رنگ سفیدی از خود نشان داد و صداتی پلغ پلغ برنج عوض شد اجاق را خاموش کرده و در سینک ظرفشویی که آبکش مناسبی در آن قرار داده اید برنج را خالی میکنید و مقداری آب سرد رویش میگیرید
در این مرحله باید مخلوط مرغ را از اجاق بردارید ، اگر قبلا اینکار را کرده اید که در فرصت آماده شدن برنج میتوانید شزوع به پر پر کردن یا همان رشته رشته کردن مرغ ها بنمائید
حال مرغها را لایه لایه با برنج درون یک قابلمه بزرگتر ریخته و کاملا مخلوط کنید ، دقت کنید که آب مرغ وارد این مخلوط نشود (در حقیقت مقدار باقی مانده از آب مرغ در زمان برداشتن آن از شعله باید یک هشتم مقدار اولیه باشد یعنی تقریبا بسیار کم آب اما خشک نشود)
همچنین دقت کنید در هنگام مخلوط کردن مرغ و برنج مثل آبگوشت آنرا هم نزنید بلکه بسیار ملایم و بصورت لایه لایه این کار انجام شود
سپس مخلوط آماده شده را روی اجاق شعله کوچک اما حداکثر بگذارید و سه الی چهار دقیقه صبر کنید تا بخار آب در قابلمه به جریان بیافتد در این زمان شعله را تا حداقل کاهش دهید و بمدت نیم ساعت دیگر صبر نمائید.
چغور بغور فرانسوی شما آماده است
بفرمائید میل کنید.


سال نو مبارک


به به
امروز اول ژانویه است و این غربتی ها همه تعطیل
اصلا همه اش اینها تعطیل اند نه اینکه مثل ما واسه تولد و وفات امامان و رهبر و از این چیزا تعطیل کنند مردم به دین و ایمونشون برسند صوابشم دولت ببره نه واسه اینکه بخوابند و کلفت بشند و از خدا و پیغمبر دورتر برا همینه که الآن اینجا توی کوئینزلند سیل اومده دویست هزار نفرو شب عیدی بی خانمان کرده و دو بیلیون دلار هم تا حالا خسارت زده خوب به جای زمین لرزه سیل اومده

حالا میخواد سال نو باشه یا کهنه برنج نیست که قیمتش فرق کنه

به هر حال روز اول سال میلادی 2011 بر همه دوستان مبارکباد انشاءالله در این سال میلادی جدید همه چیز روی همون پاشنه ای بچرخه که دوست دارین و دلتون میخواد و بقول معروف حالشو ببرین

بقول این داریوش اقبالی " ما که با دوچرخه اومدیم " قدیمیا حرف منو گرفتن
زت زیاد

Friday, December 31, 2010

در خدمتیم

سال نو مسیحی هم که آمد و روسیاهی به ذغال موند
برای همه آرزوی همه چیز داریم
یه روزی یه خره به یه اسبه گفت عاشقتم یابو تحویل اجتماع دادن
شما به اجتماع خودتون چی تحویل دادید؟
در زندگی شانس چند بار در خونه آدمو میزنه و هر بار محکم تر میزنه
اینقدر محکم میزنه که گاهی مجبورید گوشاتونو بگیرید تا مزاحم آرامشتون نشه
فکر کنم هر روز که زنده هستید و نفس میکشید اون روز شانس در خونتونو زده
زندگی شانسی شانسی تماشایی هم هست
چند نفر رو میشناسید که شانسی شانسی به موفقیت های بزرگی دست پیدا کردند و یا به معامله های بزرگی دست زدند و دستشون زخمی نشده .....
چرا راه دور بریم همین ادیسون خودمون که لامپ روشنایی رو اختراع کرد خوب شانسی بود دیگه و جالبتر اینکه نصف مردم جهان و البته همه ایرانیان ادیسون رو مخترع برق میدونند ، بیچاره دیناموی ایتالیایی که همه جاش پاره شد تا دینام رو اختراع کرد و همه را از نعمت این انرژی برخوردار، اینم از جغرافیا که نگیم همه چیز شانسی نبوده.
خود شما شانسی بوجود آمدید ، لابد فکر میکنید پدر و مادر محترم از مدتها قبل برنامه ریزی کرده بودند و نقشه کشیده بودند و کلی مطالعه و تحقیق و تست و آزمایش که تو یابو .... ببخشید جنابعالی پا به عرصه وجود بگذاری ؟ اصلا ... میگم ادامه ندم بهتره ممکنه همین چند تا رفیقم که دارم شانسی شانسی بشن دشمن .....
اصلا هرچی گفتم پس گرفتم ....
آقا اگه بدونین اینجا هوا گرم بالای سی درجه سلسیوس و آفتابی بهمراه بادهای موسمی و بسیار زیبا شده ، فکر کنم هیچ چیز مثل یه شنای خوب توی دریا لذتبخش نباشه و نوشابه خنک ، بفرمائید شما هم مهمان من
در خدمتیم ......



Wednesday, December 29, 2010

ناهار چی میل دارید قربان

یه فیریقی داشتیم میگفت
هر لحظه که ای دوست گذر میکند از ما
عمری ست که اندیشه طلب می کند از ما

صبح ها دلم نمیخواد از توی رختخواب بیام بیرون ولی باید بلند شد و به کارها رسید
هیچ چیز مثل شستن صورت با آب سرد ترسناک نیست اونموقع که بیدار میشی

یه قهوه با شیر و شکر و نان تست و کمی پنیر
شستن ظرفهایی که از ناهار و شام دیروز مانده
فکر پختن ناهار و شام امروز
یه سری بزنی به یخچال ببینی چی کم داری یا اصلا چی داری که بشه شام و نهار ازش درست کرد
بعد هم با عجله راه بیافتی که بری سر کار (البته اگه کاری باشه) خوب روی هم رفته بد نیست دیگه نمیدونم روی هم نرفته اش چطوری خواهد بود به هر حال زندگی روال عادی خودشو داره و حرکت میکنه و جاریه
امروز خدائیش هوا سرده یعنی من پنجره ها رو بستم و کاپشن پوشیدم با اینکه بیرون آفتابیه
مطمئنا توی آفتاب که راه بریم هوا گرم و آفتاب سوزان هست اما فعلا که توی خونه سرده
ما که نفهمیدیم اینجا هوا چجوریه بعضی ها میگن بیست سالی طول میکشه تا بفهمی آخرشم گیوآپ میکنی

دیگه باید راه بیافتم و بقول سهراب  چمدانی را که به اندازه تنهایی من جا دارد بردارم
البته من یه سبد چرخ دار دارم اونو برمیدارم که برم باهاش خرید
راستی ناهار چی میل دارید قربان
متاسفم ما فقط سوپ داریم
شب بخیر
خدا نگهدار


پاکستان

دوستان میدونند
من آدم خایه داری هستم قدر نارگیل شاید هم آناناس شاید هم قد کله شما جسارتا ببخشید

خدائیش جاهای خطرناک توی عمرم زیاد رفتم
جاهایی که باید همینطور که راه میری فحش بدی و چاقو به کمر بزاری و هی نشون بدی
تا امن و امون راه بری
نه اینکه اگه نکنی کونت بذارن ، اصلا ، بلکه میکشنت
حالا رشتیه میگفت منو که کشتند

اما هیچ کجای دنیا چه خشکی چه دریا
کوه و دشت و صحرا
تنها و با همراه
هرگز نترسیدم
الا
پاکستان
کراچی
هر کی میره اونجا یخورده مواظب باشه مفت نمیره
فقط همین


Tuesday, December 28, 2010

سرزمین خاموش

در روزهای گرم زمستانی سرزمین من
جایی است
که سگهای تشنه آب مینوشند
در جامهای زرین
و می رقصند در پستوهای کوچه های بن بست و خلوت شهر
غروبها با دوچرخه هایشان خیابانها را دور میزنند
و نگاهشان پاچه ها را میگیرد
 و هار میشوی
شاید در بزرگترین میدان شهر
جایی برای آتشبازی های چهارشنبه سوری باشد
 و شاید چهارشنبه ها هرگز نیاید
وقتی که سوز سرما هست اما باران
نگاه تشنه مرد دهقان به آسمان سرزمین من
و بارانهای اسیدی خاکستری رنگی که دشتها را سیراب میکند
و سرطان خون
و
دیگر هیچ


آدم برفی

برف که میاد دوست داری بری توی حیاط آدم برفی درست کنی
الآن دیگه فصل آدم برفی درست کردن و گوله برف پرت کردن به هم دیگه است
بگذریم که آسمون هم با مردم این شهر قهر کرده و فقط سوز سرما رو مهمان خانه ها و چراغهای بی فروغشون کرده و از برف خبری نیست
یادش بخیر قدیمها زمستونها از برف فقط آدم برفی نمی ساختیم بلکه سرسره برفی از کوه برفهایی که همسایه ها از پشت بامهاشون میریختن توی خیابونها میساختیم و عصرها که از مدرسه میومدیم اینقدر بازی میکردیم که خیس و آبچکون بودیم و سرخ از سرما با دستهای بدون دستکش و دعوای مادرامون
سوز سرما هم با همون بخاری نفتی ها (البته ما علاء الدین داشتیم) چه لذتی داشت وقتی دستتو میذاشتی روی گرمای شعله اش تا چند لحظه داغیشو حس نمیکردی و بعد گز گز سرما که میرفت سر انگشتامون و برقی می جهید بیرون و چای داغ دبش
خوبیش این بود که تا اسفند ماه و گرم شدن هوا هنوز هم برفها توی کوچه ها ولو بود و هنوز هم میشد دید که بعضی ها سر می خورن و می افتن زمین و آخرای خونه تکونی کم کم برفها آب میشدن
چه بارونایی میومد اونموقع ها یادمه تمام آبان و آذر تهران بارونی بود و خیس و من چه حالی میکردم با کلاه بافتنی زیر بارون
خدا بیامرزه اون روزا رو ظاهرا قهر کردن و رفتن از پیش ما
شاید با آخرین کوچ پرستوها چون مدتی است که در تهران من پرستو و چلچله نمی بینم همین چند تا کبوتری هم که مونده دارند کم کم ریق رحمت را سر میکشند و میرند
فقط کلاغها موندن که اگر ادامه پیدا کنه کلاغها هم خواهند رفت و کلاغهای دو پا باقی میمانند و بس
خدا خودش بخیر کنه
آمین

دروغ زن و مرد

یه روز یه پسری به پدرش گفت پدرجان این دختر همسایه روبرویی ما خیلی خوبه میخوام باهاش ازدواج کنم
پدر لبخندی زد و گفت البته دختر خوبی هست اما تو نمیتونی باهاش ازدواج کنی چون خواهرته البته به مادرت چیزی نگو

روز دیگر باز پسر به پدر دختر همسایه دست چپی را نشان داد و قصد ازدواجش را بیان کرد و البته پدر گفت که او خواهر توست
دردسرتون ندم دختر همسایه سمت راستی و دختر همسایه پشتی و دختر همسایه سر کوچه و دختر سوپری محل هر کدام را که پسر به پدر نشان داد پدر گفت که این خواهر توست و البته به مادرت چیزی نگو

یک روز پسر رفت پیش مادر و قضیه را برایش کاملا توضیح داد
مادر لبخندی زد و گفت پسرم با هر کدام که خواستی ازدواج کن چون هیچ کدام خواهر تو نیستند البته به پدرت چیزی نگو


Sunday, December 26, 2010

معرفی یک حرفه ای

نادر از مهندسین خوب و بسیار با تجربه این روزگار است
ضمن اینکه کارشو بلده و همیشه به روز و اطلاعاتش درست هست در زمان مقتضی به مطالعه و آشنایی با جدیدترین دستاوردهای صنعت مشغوله
ضمنا بسیار خوش خلق صمیمی و خوش صحبته
دوستی با چنین آدمهایی را به همه توصیه میکنم


برترین اتومبیل های سال 2010

بهترین اتومبیلهای سال 2010 معرفی شدند
به گزارش مجله فورپس از معروفترین نشریات تخصصی در صنعت اتومبیل بهترین اتومبیلهای سال 2010 معرفی شدند
این بررسی نتیجه تحقیقات کاملا تکنیکی ، فنی ، تخصصی ، تست های ایمنی و همچنین نظر سنجی از فروشنگان ، تعمیرکاران و خریداران اتومبیلها صورت گرفته که معمولا هر ده سال یکبار به این شکل انجام میگیرد.
بهترین اتومبیل سال:
پیکان جوانان مدل 1353 رنگ زرد قناری (در مرحله دوم گوجه ای)



اتومبیل برتر سال 2010 رتبه دوم:
ژیان نمره اصفهان ، ژیان سال و ژیان اسپرت مدل کروکی






 عروس تعمیرگاه :
فیات 128


شیک ترین اتومبیل:
 فیات 132 معروف به فیات گاوی


اتومبیل نسل جوان :
ماک جنگی


اتومبیل منتخب خانواده ها:
کامیون لیلاند