از قدیم گفتند زعفرون که زیاد میشه بخورد خر میدن
شنیدم که توی آمریکا برا اینکه قیمت شیر پائین نیاد شیرها میریزن دریا (حالا بگذریم که اونها نمیدونن دوغ چیه وگرنه ماستش میکردن بعد میریختن دریا حتما تا حالا دوغ شده بود ملت هم به جای دریانوردی دوغ نوردی میکردن ، چه حالی میداد ... )
هوا که گرم میشه بخودی خود لباسها نازک میشه آستینا کوتاه میشه دامنها کوتاه تر
شما جزو کدومشونید؟
شنیدم که کشورهای مسلمان بزرگترین مصرف کننده های عطر هستند ، خوب تقصیری هم ندارن بیچاره ها توی گرمای 45 درجه صحرا زیر دشداشه و چادر و لباده و خلاصه از این چیزها خودشون از بوی گندشون خفه میشن چه برسد به الباقی
میگن بیشترین فروش لوازم آرایش و لباسهای نیناش ناش در ایران قبل از آغاز دهه محرمه ، خوب دیگه ملت کجا میتونند خودی نشون بدهند توی همون شبهای عزیزه که امام هم خوشش بیاد حالشو ببره
رفته بودم سر کلاس آشنایی با قوانین اجرایی درخصوص الکل و مشروبات الکلی و مستان ( یعنی همون مستها) و معتادان به الکل یه چیزی طرف گفت که البته علمی هم ثابت کرد خیلی باحال بود:
هیچ میدونستید کسی که به اندازه 30 میلی لیتر ویسکی یا ودکا (منظور الکل حدودا 40%) مصرف کنه یا دو تا شیشه آبجو بخوره جنس مخالف روبروشو حداقل 25% خوشگل تر ، زیباتر ، جذاب تر و سکسی تر از زمانی که هنوز نخورده میبینه !!!! خیلی باحاله
این درمورد زن و مرد کاملا یکسانه و هرچقدر بیشتر بخورند فرد مقابلشون رو زیباتر میبینند ، برا همینه که صبح که پاشدن میفهمن طرف مادربزرگشون یا پدربزرگشون بوده ، یه نصیحت دوستانه اینکه فرد مقابلتونو قبل از خوردن مشروب انتخاب کنید بعد با هم بخورید اینجوری امنیتش بیشتره
اصلا صحبت زعفرون بود یادم رفت چی میخواستم بگم ...
آره وقتی توی حصار هستی مثل پرنده توی قفس (البته نه هر پرنده ای) خودتو به در و دیوار میزنی که بری بیرون ، وقتی رفتی بیرون نون گیرت نیومد یاد همون قفس میافتی که اگر آزادی نداشتی یه لقمه نون راحت میانداختن جلوت میخوردی. من فکر میکنم این و اون هر دوتاشون یه جورایی خوبن ، بالاخره چهارتا کون گشاد هم توی این دنیا پیدا میشه که حس و حال کار کردن ندارن و فقط بلدند جیک جیک کنن توی قفس نشستن لنگاشون هوا ارزن و آب و دونه اشون میرسه بعد هم نق میزنن که آزادی نیست و دلمون برای هوای آزادی تنگ شده (البته هوای آزادی نه خود آزادی) یه چهار پنش تا کس خل هم پیدا میشن که دلشون میخواد با عرق جبین و کد یمین اما در آزادی کار کنند و زندگی و کیفشو ببرن ، خلاصه هر دو تاش خوبه. فکر کنم بدترین نوعش اینه که هم توی قفس بذارنت هم نون بهت ندن هم بهت فشار بیارن (سیخت بزنن) که آواز بخون جیک جیک کن ، این دیگه بدترین شکلشه
خاله ام همیشه میگفت ، اگه جلوت بهترین رقاصه ها و خواننده ها دارند قر و قمبیل میان و انواع نوشیدنی و خوراکی جلوته و داری همه جوره حال میکنی انوقت یه چوب بلندو تراشیدن و قشنگ خراطی کردن که هیچ تراشه هم نداشته باشه و چربش هم کردن و آرام آرام دارن به ماه تحتت فرو میکنن و هر وقت گفتی آخ فورا فشار را متوقف میکنن و خواننده را عوض میکنند و ... خیلی سخت نیست ، اما اگه یه درخت کاج رو با شاخ و برگ و ریشه به زور بدون هیچ موارد چرب کننده بهت بفشارن و سرت رو هم برگردونن که ببینی چی داره بهت فرو میره و صدای زنجموره و فریاد و شلاق هم از اطراف و اکناف میاد و میرغضب هرازگاهی چند ضربه تازیانه هم بهت میزنه که اگر فشار درخت وارد شونده درد زیادی را نمیآورد (آخه بعضی ها اینجوریند) با شلاق دردت بیاد و بگی آخ ... خوب دیگه خودت بگو کدومشو ترجیح میدی؟
این یارو همای مستان توی این شعرش میگفت من که میمیرم چرا عاشق نمیرم چرا واسه ایرانم نمیرم !! برا همین فرار کرد رفت آمریکا که اونجا واسه ایرانش برینه ، ببخشید بمیره
حالا کار نداریم کار قشنگی بود من که کلی باهاش حال کردم.
یه بابایی اینجا زندگی میکنه که توی ایران با آدم فروشی و با مدرک لیسانس شد استاد دانشگاه بعد هم با بورس دولتی با سلام و صلوات تشریف آوردند اینجا به جهت دکتری با زن و بچه ، توی دانشگاه های اینجا هم که به اقرار صریح و مدارک کاملا معتبر کار اینجور بورس گرفته ها فروش جوانان ایرانی بود که وقتی آمدند ایران درخت کاج بهشون هدیه فرو کنن . پنج سال اینجا حالشو کرد یه مدرک دکتری گرفت که بمونه و اینجا مقیم شه ، بهش گفتن مدرک دکتری که بهت دادیم به درد ایرانت میخوره اینجا قبولش نداریم ، گفت چرا ؟ گفتن آخه لیسانستو هم قبول نداریم ، گفت پس چرا گذاشتین بشینم دکتری بگیرم ، گفتن آخه سالی سی هزار دلارو عشق است ، بیسواد هم که باشی میتونی بیای بشینی سر کلاس فقط فرقش اینه که باید برینی به اون مدرکت ، خلاصه بیچاره این در زد ، اون در زد ، مگه جور میشد بتونه اقامت بگیره ، گفتند باید برگردی ، گفت مگه اینجا قزوینه ؟ گفتن نه اما وقتی که خواستی بری خانه اتان مدرکت رو بهت میدیم تو فرودگاه یا میفرستیم با پست وزارت علومتون ، خلاصه ایندفعه رفت زن بدبخت ثبت نام کرد دانشگاه از جیب مبارک چون دیگه بورس آدم فروشی به همسر ایشان تعلق نمیگرفت ، حالا داره کارگری میکنه تا خرج خودشو خونوادشو دربیاره و مثل سگ روزی 14 ساعت کار میکنه
انشاءالله که موفق باشه ، ما که بخیل نیستیم ،اما اگه به جای آدم فروشی از همون روز اول اینکارو میکرد تا الآن سرکارگر شده بود.
این پسرعموی من از قول معلمش میگه :
آدم باید آدم باشه ، این آجری که بنا روی آجر میذاره تا خانه ای و سقفی برای آسایش من و شما فراهم بشه ، چند دقیقه از عمر این آدمه ، اگر آدم بودی و قدر این عمر رفته را دانستی تو هم آدمی وگرنه آدم نیستی