Friday, December 31, 2010

در خدمتیم

سال نو مسیحی هم که آمد و روسیاهی به ذغال موند
برای همه آرزوی همه چیز داریم
یه روزی یه خره به یه اسبه گفت عاشقتم یابو تحویل اجتماع دادن
شما به اجتماع خودتون چی تحویل دادید؟
در زندگی شانس چند بار در خونه آدمو میزنه و هر بار محکم تر میزنه
اینقدر محکم میزنه که گاهی مجبورید گوشاتونو بگیرید تا مزاحم آرامشتون نشه
فکر کنم هر روز که زنده هستید و نفس میکشید اون روز شانس در خونتونو زده
زندگی شانسی شانسی تماشایی هم هست
چند نفر رو میشناسید که شانسی شانسی به موفقیت های بزرگی دست پیدا کردند و یا به معامله های بزرگی دست زدند و دستشون زخمی نشده .....
چرا راه دور بریم همین ادیسون خودمون که لامپ روشنایی رو اختراع کرد خوب شانسی بود دیگه و جالبتر اینکه نصف مردم جهان و البته همه ایرانیان ادیسون رو مخترع برق میدونند ، بیچاره دیناموی ایتالیایی که همه جاش پاره شد تا دینام رو اختراع کرد و همه را از نعمت این انرژی برخوردار، اینم از جغرافیا که نگیم همه چیز شانسی نبوده.
خود شما شانسی بوجود آمدید ، لابد فکر میکنید پدر و مادر محترم از مدتها قبل برنامه ریزی کرده بودند و نقشه کشیده بودند و کلی مطالعه و تحقیق و تست و آزمایش که تو یابو .... ببخشید جنابعالی پا به عرصه وجود بگذاری ؟ اصلا ... میگم ادامه ندم بهتره ممکنه همین چند تا رفیقم که دارم شانسی شانسی بشن دشمن .....
اصلا هرچی گفتم پس گرفتم ....
آقا اگه بدونین اینجا هوا گرم بالای سی درجه سلسیوس و آفتابی بهمراه بادهای موسمی و بسیار زیبا شده ، فکر کنم هیچ چیز مثل یه شنای خوب توی دریا لذتبخش نباشه و نوشابه خنک ، بفرمائید شما هم مهمان من
در خدمتیم ......



Wednesday, December 29, 2010

ناهار چی میل دارید قربان

یه فیریقی داشتیم میگفت
هر لحظه که ای دوست گذر میکند از ما
عمری ست که اندیشه طلب می کند از ما

صبح ها دلم نمیخواد از توی رختخواب بیام بیرون ولی باید بلند شد و به کارها رسید
هیچ چیز مثل شستن صورت با آب سرد ترسناک نیست اونموقع که بیدار میشی

یه قهوه با شیر و شکر و نان تست و کمی پنیر
شستن ظرفهایی که از ناهار و شام دیروز مانده
فکر پختن ناهار و شام امروز
یه سری بزنی به یخچال ببینی چی کم داری یا اصلا چی داری که بشه شام و نهار ازش درست کرد
بعد هم با عجله راه بیافتی که بری سر کار (البته اگه کاری باشه) خوب روی هم رفته بد نیست دیگه نمیدونم روی هم نرفته اش چطوری خواهد بود به هر حال زندگی روال عادی خودشو داره و حرکت میکنه و جاریه
امروز خدائیش هوا سرده یعنی من پنجره ها رو بستم و کاپشن پوشیدم با اینکه بیرون آفتابیه
مطمئنا توی آفتاب که راه بریم هوا گرم و آفتاب سوزان هست اما فعلا که توی خونه سرده
ما که نفهمیدیم اینجا هوا چجوریه بعضی ها میگن بیست سالی طول میکشه تا بفهمی آخرشم گیوآپ میکنی

دیگه باید راه بیافتم و بقول سهراب  چمدانی را که به اندازه تنهایی من جا دارد بردارم
البته من یه سبد چرخ دار دارم اونو برمیدارم که برم باهاش خرید
راستی ناهار چی میل دارید قربان
متاسفم ما فقط سوپ داریم
شب بخیر
خدا نگهدار


پاکستان

دوستان میدونند
من آدم خایه داری هستم قدر نارگیل شاید هم آناناس شاید هم قد کله شما جسارتا ببخشید

خدائیش جاهای خطرناک توی عمرم زیاد رفتم
جاهایی که باید همینطور که راه میری فحش بدی و چاقو به کمر بزاری و هی نشون بدی
تا امن و امون راه بری
نه اینکه اگه نکنی کونت بذارن ، اصلا ، بلکه میکشنت
حالا رشتیه میگفت منو که کشتند

اما هیچ کجای دنیا چه خشکی چه دریا
کوه و دشت و صحرا
تنها و با همراه
هرگز نترسیدم
الا
پاکستان
کراچی
هر کی میره اونجا یخورده مواظب باشه مفت نمیره
فقط همین


Tuesday, December 28, 2010

سرزمین خاموش

در روزهای گرم زمستانی سرزمین من
جایی است
که سگهای تشنه آب مینوشند
در جامهای زرین
و می رقصند در پستوهای کوچه های بن بست و خلوت شهر
غروبها با دوچرخه هایشان خیابانها را دور میزنند
و نگاهشان پاچه ها را میگیرد
 و هار میشوی
شاید در بزرگترین میدان شهر
جایی برای آتشبازی های چهارشنبه سوری باشد
 و شاید چهارشنبه ها هرگز نیاید
وقتی که سوز سرما هست اما باران
نگاه تشنه مرد دهقان به آسمان سرزمین من
و بارانهای اسیدی خاکستری رنگی که دشتها را سیراب میکند
و سرطان خون
و
دیگر هیچ


آدم برفی

برف که میاد دوست داری بری توی حیاط آدم برفی درست کنی
الآن دیگه فصل آدم برفی درست کردن و گوله برف پرت کردن به هم دیگه است
بگذریم که آسمون هم با مردم این شهر قهر کرده و فقط سوز سرما رو مهمان خانه ها و چراغهای بی فروغشون کرده و از برف خبری نیست
یادش بخیر قدیمها زمستونها از برف فقط آدم برفی نمی ساختیم بلکه سرسره برفی از کوه برفهایی که همسایه ها از پشت بامهاشون میریختن توی خیابونها میساختیم و عصرها که از مدرسه میومدیم اینقدر بازی میکردیم که خیس و آبچکون بودیم و سرخ از سرما با دستهای بدون دستکش و دعوای مادرامون
سوز سرما هم با همون بخاری نفتی ها (البته ما علاء الدین داشتیم) چه لذتی داشت وقتی دستتو میذاشتی روی گرمای شعله اش تا چند لحظه داغیشو حس نمیکردی و بعد گز گز سرما که میرفت سر انگشتامون و برقی می جهید بیرون و چای داغ دبش
خوبیش این بود که تا اسفند ماه و گرم شدن هوا هنوز هم برفها توی کوچه ها ولو بود و هنوز هم میشد دید که بعضی ها سر می خورن و می افتن زمین و آخرای خونه تکونی کم کم برفها آب میشدن
چه بارونایی میومد اونموقع ها یادمه تمام آبان و آذر تهران بارونی بود و خیس و من چه حالی میکردم با کلاه بافتنی زیر بارون
خدا بیامرزه اون روزا رو ظاهرا قهر کردن و رفتن از پیش ما
شاید با آخرین کوچ پرستوها چون مدتی است که در تهران من پرستو و چلچله نمی بینم همین چند تا کبوتری هم که مونده دارند کم کم ریق رحمت را سر میکشند و میرند
فقط کلاغها موندن که اگر ادامه پیدا کنه کلاغها هم خواهند رفت و کلاغهای دو پا باقی میمانند و بس
خدا خودش بخیر کنه
آمین

دروغ زن و مرد

یه روز یه پسری به پدرش گفت پدرجان این دختر همسایه روبرویی ما خیلی خوبه میخوام باهاش ازدواج کنم
پدر لبخندی زد و گفت البته دختر خوبی هست اما تو نمیتونی باهاش ازدواج کنی چون خواهرته البته به مادرت چیزی نگو

روز دیگر باز پسر به پدر دختر همسایه دست چپی را نشان داد و قصد ازدواجش را بیان کرد و البته پدر گفت که او خواهر توست
دردسرتون ندم دختر همسایه سمت راستی و دختر همسایه پشتی و دختر همسایه سر کوچه و دختر سوپری محل هر کدام را که پسر به پدر نشان داد پدر گفت که این خواهر توست و البته به مادرت چیزی نگو

یک روز پسر رفت پیش مادر و قضیه را برایش کاملا توضیح داد
مادر لبخندی زد و گفت پسرم با هر کدام که خواستی ازدواج کن چون هیچ کدام خواهر تو نیستند البته به پدرت چیزی نگو


Sunday, December 26, 2010

معرفی یک حرفه ای

نادر از مهندسین خوب و بسیار با تجربه این روزگار است
ضمن اینکه کارشو بلده و همیشه به روز و اطلاعاتش درست هست در زمان مقتضی به مطالعه و آشنایی با جدیدترین دستاوردهای صنعت مشغوله
ضمنا بسیار خوش خلق صمیمی و خوش صحبته
دوستی با چنین آدمهایی را به همه توصیه میکنم


برترین اتومبیل های سال 2010

بهترین اتومبیلهای سال 2010 معرفی شدند
به گزارش مجله فورپس از معروفترین نشریات تخصصی در صنعت اتومبیل بهترین اتومبیلهای سال 2010 معرفی شدند
این بررسی نتیجه تحقیقات کاملا تکنیکی ، فنی ، تخصصی ، تست های ایمنی و همچنین نظر سنجی از فروشنگان ، تعمیرکاران و خریداران اتومبیلها صورت گرفته که معمولا هر ده سال یکبار به این شکل انجام میگیرد.
بهترین اتومبیل سال:
پیکان جوانان مدل 1353 رنگ زرد قناری (در مرحله دوم گوجه ای)



اتومبیل برتر سال 2010 رتبه دوم:
ژیان نمره اصفهان ، ژیان سال و ژیان اسپرت مدل کروکی






 عروس تعمیرگاه :
فیات 128


شیک ترین اتومبیل:
 فیات 132 معروف به فیات گاوی


اتومبیل نسل جوان :
ماک جنگی


اتومبیل منتخب خانواده ها:
کامیون لیلاند





Friday, December 24, 2010

هپی برت دی تو یو

سوم دی ماه همیشه برای من روز باحالیه
اتفاقای جالبی میافته ، مثلا از کار بیکار میشم یا سرما میخورم یا ... خوب بگذریم امروز هم که سوم دیماه سال 1389 خورشیدی است من 45 سال عمر را تمام کردم و وارد چهل و ششمین سال عمرم شدم ، خوب تولدم مبارک ، ننه جان دستت درد نکند چی زائیدی (به قول لرها ریده بیدی بعض ای بید...) بچه هام که یادشون نبود الحمدالله خدا را شکر ، زنم هم که نیست ، باز جای شکرش باقیست آئینه که هست.
توی این 45 سال خدائیش خیلی با زندگی حال نکردم ، یعنی وقتی مقایسه میکنم میبینم اصلا با زندگی ام حال نکردم و خدایی باید جواب پس بدم ، امیدوارم اینقدر فرصت داشته باشم که بشه از خجالت این زندگی دراومد.
خدا کنه ...


زعفرون

از قدیم گفتند زعفرون که زیاد میشه بخورد خر میدن
شنیدم که توی آمریکا برا اینکه قیمت شیر پائین نیاد شیرها میریزن دریا (حالا بگذریم که اونها نمیدونن دوغ چیه وگرنه ماستش میکردن بعد میریختن دریا حتما تا حالا دوغ شده بود ملت هم به جای دریانوردی دوغ نوردی میکردن ، چه حالی میداد ... )
هوا که گرم میشه بخودی خود لباسها نازک میشه آستینا کوتاه میشه دامنها کوتاه تر
شما جزو کدومشونید؟
شنیدم که کشورهای مسلمان بزرگترین مصرف کننده های عطر هستند ، خوب تقصیری هم ندارن بیچاره ها توی گرمای 45 درجه صحرا زیر دشداشه و چادر و لباده و خلاصه از این چیزها خودشون از بوی گندشون خفه میشن چه برسد به الباقی
میگن بیشترین فروش لوازم آرایش و لباسهای نیناش ناش در ایران قبل از آغاز دهه محرمه ، خوب دیگه ملت کجا میتونند خودی نشون بدهند توی همون شبهای عزیزه که امام هم خوشش بیاد حالشو ببره

رفته بودم سر کلاس آشنایی با قوانین اجرایی درخصوص الکل و مشروبات الکلی و مستان ( یعنی همون مستها) و معتادان به الکل یه چیزی طرف گفت که البته علمی هم ثابت کرد خیلی باحال بود:
هیچ میدونستید کسی که به اندازه 30 میلی لیتر ویسکی یا ودکا (منظور الکل حدودا 40%) مصرف کنه یا دو تا شیشه آبجو بخوره جنس مخالف روبروشو حداقل 25% خوشگل تر ، زیباتر ، جذاب تر و سکسی تر از زمانی که هنوز نخورده میبینه !!!! خیلی باحاله
این درمورد زن و مرد کاملا یکسانه و هرچقدر بیشتر بخورند فرد مقابلشون رو زیباتر میبینند ، برا همینه که صبح که پاشدن میفهمن طرف مادربزرگشون یا پدربزرگشون بوده ، یه نصیحت دوستانه اینکه فرد مقابلتونو قبل از خوردن مشروب انتخاب کنید بعد با هم بخورید اینجوری امنیتش بیشتره
اصلا صحبت زعفرون بود یادم رفت چی میخواستم بگم ...
آره وقتی توی حصار هستی مثل پرنده توی قفس (البته نه هر پرنده ای) خودتو به در و دیوار میزنی که بری بیرون ، وقتی رفتی بیرون نون گیرت نیومد یاد همون قفس میافتی که اگر آزادی نداشتی یه لقمه نون راحت میانداختن جلوت میخوردی. من فکر میکنم این و اون هر دوتاشون یه جورایی خوبن ، بالاخره چهارتا کون گشاد هم توی این دنیا پیدا میشه که حس و حال کار کردن ندارن و فقط بلدند جیک جیک کنن توی قفس نشستن لنگاشون هوا ارزن و آب و دونه اشون میرسه بعد هم نق میزنن که آزادی نیست و دلمون برای هوای آزادی تنگ شده (البته هوای آزادی نه خود آزادی) یه چهار پنش تا کس خل هم پیدا میشن که دلشون میخواد با عرق جبین و کد یمین اما در آزادی کار کنند و زندگی و کیفشو ببرن ، خلاصه هر دو تاش خوبه. فکر کنم بدترین نوعش اینه که هم توی قفس بذارنت هم نون بهت ندن هم بهت فشار بیارن (سیخت بزنن) که آواز بخون جیک جیک کن ، این دیگه بدترین شکلشه

خاله ام همیشه میگفت ، اگه جلوت بهترین رقاصه ها و خواننده ها دارند قر و قمبیل میان و انواع نوشیدنی و خوراکی جلوته و داری همه جوره حال میکنی انوقت یه چوب بلندو تراشیدن و قشنگ خراطی کردن که هیچ تراشه هم نداشته باشه و چربش هم کردن و آرام آرام دارن به ماه تحتت فرو میکنن و هر وقت گفتی آخ فورا فشار را متوقف میکنن و خواننده را عوض میکنند و ... خیلی سخت نیست ، اما اگه یه درخت کاج رو با شاخ و برگ و ریشه به زور بدون هیچ موارد چرب کننده بهت بفشارن و سرت رو هم برگردونن که ببینی چی داره بهت فرو میره و صدای زنجموره و فریاد و شلاق هم از اطراف و اکناف میاد و میرغضب هرازگاهی چند ضربه تازیانه هم بهت میزنه که اگر فشار درخت وارد شونده درد زیادی را نمیآورد (آخه بعضی ها اینجوریند) با شلاق دردت بیاد و بگی آخ ... خوب دیگه خودت بگو کدومشو ترجیح میدی؟
این یارو همای مستان توی این شعرش میگفت من که میمیرم چرا عاشق نمیرم چرا واسه ایرانم نمیرم !! برا همین فرار کرد رفت آمریکا که اونجا واسه ایرانش برینه ، ببخشید بمیره
حالا کار نداریم کار قشنگی بود من که کلی باهاش حال کردم.

یه بابایی اینجا زندگی میکنه که توی ایران با آدم فروشی و با مدرک لیسانس شد استاد دانشگاه بعد هم با بورس دولتی با سلام و صلوات تشریف آوردند اینجا به جهت دکتری با زن و بچه ، توی دانشگاه های اینجا هم که به اقرار صریح و مدارک کاملا معتبر کار اینجور بورس گرفته ها فروش جوانان ایرانی بود که وقتی آمدند ایران درخت کاج بهشون هدیه فرو کنن . پنج سال اینجا حالشو کرد یه مدرک دکتری گرفت که بمونه و اینجا مقیم شه ، بهش گفتن مدرک دکتری که بهت دادیم به درد ایرانت میخوره اینجا قبولش نداریم ، گفت چرا ؟ گفتن آخه لیسانستو هم قبول نداریم ، گفت پس چرا گذاشتین بشینم دکتری بگیرم ، گفتن آخه سالی سی هزار دلارو عشق است ، بیسواد هم که باشی میتونی بیای بشینی سر کلاس فقط فرقش اینه که باید برینی به اون مدرکت ، خلاصه بیچاره این در زد ، اون در زد ، مگه جور میشد بتونه اقامت بگیره ، گفتند باید برگردی ، گفت مگه اینجا قزوینه ؟ گفتن نه اما وقتی که خواستی بری خانه اتان مدرکت رو بهت میدیم تو فرودگاه یا میفرستیم با پست وزارت علومتون ، خلاصه ایندفعه رفت زن بدبخت ثبت نام کرد دانشگاه از جیب مبارک چون دیگه بورس آدم فروشی به همسر ایشان تعلق نمیگرفت ، حالا داره کارگری میکنه تا خرج خودشو خونوادشو دربیاره و مثل سگ روزی 14 ساعت کار میکنه
انشاءالله که موفق باشه ، ما که بخیل نیستیم ،اما اگه به جای آدم فروشی از همون روز اول اینکارو میکرد تا الآن سرکارگر شده بود.
این پسرعموی من از قول معلمش میگه :
آدم باید آدم باشه ، این آجری که بنا روی آجر میذاره تا خانه ای و سقفی برای آسایش من و شما فراهم بشه ، چند دقیقه از عمر این آدمه ، اگر آدم بودی و قدر این عمر رفته را دانستی تو هم آدمی وگرنه آدم نیستی


ستاره باران

شبهای زمستون وقتی برف آمده و هوا صاف کرده و ماه هم توی آسمون بهت زل میزنه همیشه قشنگه
البته اگه جات گرم باشه و غصه نون نداشته باشی

گاهی وقتها تنهایی حوصله آدم سر میره
دلت میخواد یه کاری بکنی کلی هم کار داری اما حس و حالشو نداری
تقریبا بی خیال و بی دغدغه شدی
نمیدونم شاید هم این حس تا حالا به شما دست نداده

من هنوز زمستونو اینجا ندیدم اما میدونم که برف نداره و سپیدی روی کوهها ننشسته
باحالیش اینه که اینجا کوه هم نداره
توی تهرون از شکل کاسه توالت هم میشد جهت شمال و جنوب رو تشخیص داد چه برسه به اینکه یه نگاه به کوه بیندازی و بگی قبله کدوم طرفه اما اینجا اینطوری نیست همه چیز یه طور دیگه است
واقعا برای بعضی ها خیلی سخت میشه
هوا امروز خنک بود مثل اینکه قراره دوشنبه سه شنبه باران هم بیاد توی این فصل حداقل هفته ای دو روز باران داشتیم
کلی کار دارم اما حس اش نیست
بی خیال و راحت نشستم شاید شعر گفتم که حتما آخرین جمله اش این باشه

و دیگر هیچ

معرفی یک هنرمند

بکتاش آبتین را اگر نمیشناسید مطمئنا چیزی از دست نداد اید
اما اگر میشانسید حتما چیزی به دست آورده اید
کارگردان ، فیلمساز ، شاعر و هنرمندی که برای دل خودش و اعتقاداتش با وجودش کار میکند
برید توی فیس بوک باهاش ارتباط برقرار کنید اما مواظب باشید یه کمی شیطونه
نگی نگفتی



شب کریسمس

خوب دیگه اینجا مردم مشغول آماده شدن برالی کریسمس و سال نو هستند
همه یه جورایی خوشحالن
گاهی وقتها به خودم میگم چرا
آیا ما هم شب عید خوشحالیم یا هنوز میگیم عید مال بچه هاست
برای برخی ها عید مثل کابوسه
نظافت شب عید خرید لباس و کفش نو برای همسر و بچه ها
عیدی دادن
دید و بازدید های رسمی و سالی یکبار و تعارفات اجباری
ما که ورزش میکنیم
جالب اینجاست که هم کریسمس رو با برف و سرما میشناسند اما اینجا شروع تابستان و فصل گرماست
ملت کم کم دارن لخت میشن زن و مرد هر روز که میرم سرکار دامن خانمها و شلوارک آقایون کوتاه تر میشه
به خودم میگم خدا بخیر کنه یه ماه دیگه که چله تابستون
ما که این چیزا رو تا حالا ندیدیم نکنه پاگیر شیم بعد با صدای جاهلی ملک مطیعی به خودم میگم
خدایا این دو تا چشم پاکو از ما نگیر

عجب روزگاریست

توی خیابونای تهرون که قدم میزنی میترسی به کسی لبخند بزنی
اگه طرف مرد باشه فکر میکنه خدای نکرده اوبنه ای هستی و اگه از جنس لطیف باشه هر آئینه ممکنه بهت حمله ور بشه و آدم بیکار هم که همیشه دور و بر هستند بالاخره یا کتک میخوری یا به جرم تعرض به نوامیس میری زندان

اخم کردن و عبوس بودن از زیبا ترین کارهائیست که ما مردم در ایران بلدیم یعنی اگه شما کسی رو ببینید که مثلا با لبخند داره راه میره به خودتون میگید یارو کسخله یا مشنگه یا حتما دوا یی چیزی زده

اینجا وقتی آدمها رو میبینن که با اخم راه میرن میان طرفشون بهش سلام میکنن باهاش حرف میزنن خسته نباشید میگن و از آفتاب و مهتاب و هوا حرف میزنن براش آرزوی یه روز شاد میکنن
هر کی از کنارت رد میشه اگه چشمش به چشمت افتاد لبخند میزنه و سلام میکنه و روز بخیر میگه
و تو هم یواش یواش عادت میکنی همینجوری باشی
یه مدت با دوچرخه میرفتم سر کار هوا گرم بود منم زیر تیغ آفتاب ساعت دو سه بعد از ظهر برمیگشتم خسته از کار روزانه پونزده کیلومتر رکاب میزدم همه اش سربالا و سرپائینی توی جنگل و باغ و درخت سر چهارراه ها که می ایستادم ماشین و رهگذری نبود که منو ببینه و باهام شوخی و خوش و بش نکنه و به قول معروف حال نده و خدا قوت نگه
گاهی وقتها به خودم میگم ما هم آدمیم با چند هزار سال قدمت و تاریخ اینها هم آدمن با دویست سال تاریخ که تمامش صد صفحه هم نمیشه
خدا خودش ما رو به راه راست هدایت کنه
و به قول دوست خوبم
خدا راستش کنه هدایتش با من

Wednesday, December 22, 2010

شب یلدا

به قول آن هنرپیشه فقید
شب عید است و یار از ما چغندر پخته میخواهد

یاد شبهایی که توی خانه سر سفره پدر و مادر می ننشستیم و شب یلدا را می گذراندیم البته و صد البته بخیر
در استرالیا هم تعادل شب و روز برقرار است اگرچه بلندترین شب سال نیست اما بلندترین روز سال است چرا که اینجا فصول برعکس آن نیمکره شمالی است
اما حکمت این شب و ماندن آن در این ادوار تاریخ چیست من که نه میدانم و نه خیلی علاقه دارم بدانم
اما به هر حال در این دوره و زمانه که مردم ایران شدیدا به شادی و خرمی نیازدارند و بهانه ای براین نیاز لازم

یلدا بر همه ایرانیان و ایران دوستان مبارک

Sunday, December 19, 2010

سلام

برای خالی نبودن عریضه و اینکه صفحه ای داشته باشم بتونم توش برای خودم و دوستانم حرف بزنم (راستش از این فیس بوک اصلا خوشم نمیاد) اینه که وبلاگ جدید رو راه انداختم
مطمئنا سالها خواهد گذشت تا دوستان سری به این وبلاگ بزنند اما ملالی نیست در خانه درویش اگر خانه ای داشته باشه به روی همه بازه و همه سر سفره ما طعام دارند
به هر حال همه خوش اومدن
راستی تا یادم نرفته این اسم یه خاطره است شما به خاطره اش توجه نکن همون عمه گاوی کافیه
و البته باز هم قبل از هر کار
بسم الله الرحمن الرحیم

درسهایی از سرزمین من

درس نخوانيد. هيچکس از درس خواندن به جايي نرسيده به جز علي دايي
 از کودکي معاملات زمين و مسکن را جدي بگيريد، همه که قرار نيست از دزدي به جايي برسند
 يک پدر پولدار براي خود دست و پا کنيد. از همان روز اول در بيمارستان با تطميع پرستار و يک جابجا کردن ساده ي دستبندهايتان يک عمر آسوده باشيد، بگذاريد براي يک بار هم که شده يک بچه مایه دار دنبال معنويت بدود
 اگر پدرِ پولدار نشد لااقل يک زن يا شوهر مايه دار براي خود دست و پا کنيد. يادتان باشد فيلم هاي هندي و آبگوشتي را براي شما ساخته اند و هنوز که هنوز است فلاسفه بر سر مفهوم عشق و زيبايي با هم دست به يقه اند اما بر سر مفهوم پول کسي شک ندارد
 حتی اگر خال زشتي هم روي صورتتان داريد با «محمد رضا شريفي نيا» طرح دوستي بريزيد. هر ماه، پنج فيلم از شما اکران مي شود و يک شبه از الافِ محله «قازقُل آباد» تبديل به سوپراستار دست نيافتني مي شويد
 اگر حتي توي بيابان هاي جاده ي قم يا در اعماق کوير نمک يک تکه زمين داريد ديگر لازم نيست کاري بکنيد ، ثروت و موفقيت در چنگال شماست
 لازم نيست پدربزرگ خيلي پولداري براي خود تهيه کنيد. كافيست فقط يک خانه ي کلنگي حوالي شاسكول آباد داشته باشد، بسِ تان است. اول پدربزرگ مهربان را به خانه ي آخرت راهنمايي کنيد. سپس خانه را بکوبيد و با چند فرغون بتُن، پي ريزي کنيد و چند تا ستون لاغرتر از گردن مرتاض هاي هندو را هم عَلَم کنيد و تيغه بزنيد و آن را متري (قيمت پايه) يک ميليون و سيصد معامله کنيد. هميشه به خاطر داشته باشيد در زلزله تهران خشک و تر با هم مي سوزند و هرچه بسازيد« کُن فيَکون » خواهد شد پس خرج بيخود نکنيد
 
توليدي «خنزر پنزر» بزنيد. مثلا زير کفش بسازيد نه خود کفش. کفش را چيني ها مي سازند
 در يک شرکت دولتي استخدام شويد. از هرکس به دستتان رسيد پله اي بسازيد و پله پله بالا، بالاتر و به ملاقات خدا برويد به آنجا که رسيديد يادتان نرود روي ماه خدا را ببوسيد. در ضمن به ياد داشته باشيد کسي که نخواهد بالا برود غيرمستقيم قبول کرده نردبان اين و آن باشد
در مسابقات فوتبال سالني جام رمضان شرکت کنيد و هرچيز و هرکس را که ديديد «دريبل» بزنيد. توجه داشته باشيد که براي کار تيمي به کسي پول نمي دهند. براي مطالعه بيشتر در اين خصوص فيلمهاي علي کريمي را ببينيد
 اگر هيچ هوش و استعدادي نداريد لااقل کُشتي بگيريد. براي فتيله پيچ کردن يا اجراي «سَگَک دوبل» که نبايد استعداد خدادادي داشت، «خر زور بودن» کفايت مي کند. يکي دو سال کشتي بگيريد بعد کانديداي شوراي شهر بشويد
 در خيابان استاد نجات اللهي، مغازه ي فروش کارت تبريک هاي ژيگولي و عروسک پشمالو بزنيد. از فروش قبل از روز «‌وَلِنتاين» به نان و نوايي مي رسيد